کارگردانان حاضر در این میزگرد جاناتان دایتون و والری فاریس(لیتل میس سان شاین)، گیلرمو دلتورو(هزار توی پن)، امیلیو استوز(بابی)، ننسی مایرز(تعطیلات) و دیوید لینچ(Inland Rmpire) بودند.
***
- چه خصوصیتی در کارگردانی بیش از هر خصیصه دیگری مورد توجه شماست؟
دیوید لینچ: تا قبل از حضور در این حرفه هرگز تصور نمیکردم که کارگردانی تا این حد جذاب باشد و مرا به دنیایی تازه راهنمایی کند. من از نقاشی به فیلمسازی روی آوردم و در ابتدا همه چیز تجربی بود تا اینکه جذابیت سینما را کشف کردم.
امیلیو استوز: من خیلی خوششانس بودم که از کودکی میتوانستم در سر صحنه فیلمهای ارزشمندی حضور پیدا کنم. برای مثال در سال 1973 در سر صحنه فیلم Bad lands از ترنس مالینگ بودم و در سال 1976 شش ماه در فیلیپین در لوکیشن فیلم اینک آخرالزمان از فرانسیس فورد کاپولا بودم. این حضور باعث شد تا از همان زمان با تنشها و دشواریها و البته جذابیتهای کارگردانی آشنا شدم.
- جاناتان و والری، شما به اتفاق هم فیلم لیتل میس سان شاین را کارگردانی کردید!
جاناتان دایتون: نتیجه کار برای خود ما هم جالب بود چون از ابتدا چنین قصدی نداشتیم. ما دو نقطه نظر متفاوت درباره فیلمنامه داشتیم. ولی عشق ما به فیلمسازی باعث شد تا شرایط کارمان چندان دشوار نباشد.
والری فاریس: من همیشه به نظرات جاناتان احترام میگذاشتم، البته من نمیدانستم که نتیجه کار چه خواهد بود ولی از این فیلم یاد گرفتم که بایستی در ابتدای کار، پاسخ همه سؤالات احتمالی را داشته باشید و وظیفه بقیه عوامل را تعیین کنیم ولی خب، در بعضی اوقات برای برخی مشکلات پاسخی نداشتیم.
- آیا نویسنده و کارگردان بودن تفاوتی در فیلم نهایی ایجاد میکند؟
ننسی مایرز: به هنگام نگارش فیلمنامه همیشه تمرکز کاملی دارم و اجازه نمیدهم هیچ اتفاقی این تمرکز را به هم بزند و حتی برای چند ماه رابطهام با دوستان و آشنایان به حداقل میرسد.
اما در خلال ساخت فیلم شما با هم در ارتباط هستید و آن تمرکز دوران فیلمنامهنویسی را ندارید. به همین خاطر من سعی میکنم تا حتیالامکان به فیلمنامه وفادار باشم و از قبول پیشنهادات ناگهانی پرهیز میکنم.
- آیا موقعیتی را تجربه کردهاید که چیزی روی کاغذ منطقی باشد ولی در عمل چندان جالب نباشد؟
ننسی مایرز: من شخصاً چنین تجربهای نداشتم ولی تصور میکنم گاهی اوقات بخشی از فیلمنامه تا زمانی که در سر صحنه اجرا نشده، نمیتواند مورد قضاوت قرار گیرد. من در چنین مواقعی حداکثر دو روز قبل از فیلمبرداری، فیلمنامه را بازنویسی میکنم. چون اگر سکانسی فیلمبرداری شود فرصت برای جبران آن بسیار کم است.
- پس شما فیلمبرداری مجدد انجام نمیدهید؟
ننسی مایرز: خیر هرگز!
- شما خودتان را بیشتر فیلمنامهنویس میدانید یا کارگردان؟
ننسی مایرز: فیلمنامه نویس!
- دیوید، تو چطور؟
دیوید لینچ: من از ایدهها استقبال میکنم و وقتی که با ایدهای سینمایی روبهرو میشوم، آن را یادداشت میکنم و سعی میکنم آن را گسترش دهم. این گونه برخوردهای ذهنی همیشه برایم جالب بوده چون بعضاً منجر به داستانهای خوبی شده است.
منظور شما یک ایده بصری جدید است؟
دیوید لینچ: این ایده میتواند هر چیزی باشد، از یک شخصیت تا یک جمله و یا یک لوکیشن خاص.
- فیلم نهایی شما با ایده اولیه فیلم چقدر فاصله دارد؟
دیوید لینچ: فیلم نهایی بسیار وفادار به ایده اولیه است ولی با حضور در لوکیشن برخی شرایط عوض میشوند و اگر لوکیشن مناسب فیلمنامه باشد، همه چیز مرتب خواهد بود.
- گیلرمو، شما تا چه حد خودتان را برای حوادث پیشبینی نشده در حین فیلمسازی آماده میکنید؟
گیلرمو دلتورو: من وسواس عجیبی در این قضیه دارم و به همین خاطر از پیش همه چیز را مهیا میکنم و سعی میکنم برای هر چیزی یادداشت بردارم و تا زمانی که این یادداشتها از نظرم کامل نباشد، احساس آرامش نمیکنم.
- چه نکته جالبی در مورد کارگردانی وجود دارد؟
لینچ: همه چیز در مورد کارگردانی جالب است!
دایتون: در فیلمهای تجاری شرایط تا حدی ناامیدکننده است. چون در سر صحنه فیلم علاوه بر شما تهیهکننده و افرادی در استودیو هم تعیینکننده هستند.
- ساخت یک فیلم استودیویی را تجربه بزرگی میدانید؟
مایرز: همیشه در سر صحنه فیلمهای استودیویی سعی میکنم آرامش خودم را حفظ کنم چرا که فلسفه کاریام با سایرین متفاوت است.
من در سر صحنه همیشه نگران هستم و حتی تغذیهام دچار اختلال میشود، اما با این همه ظرف همه این سالها در نهایت از فیلمسازی لذت میبردم و چون نویسنده هستم، دوست دارم کارگردانی کنم.
- اکثر شما کارگردان- فیلمنامهنویس هستید. چرا؟
لینچ: من از دنیای نقاشی به سینما رفتم. در نقاشی شما یک ایده را در نظر میگیرید و نقاشی میکنید. در سینما هم یک ایده را انتخاب میکنید و فیلمی بر اساس آن میسازید.
دلتورو: یکی از اولین قوانینی که در هالیوود شنیدم و خوشحالم که هرگز به آن عمل نکردم، این بود که هرگز در فیلم خودم سرمایهگذاری نکنم.
اما من متوجه نمیشوم اگر واقعاً حاضر به سرمایهگذاری در فیلم خودم نباشم، چطور انتظار دارم شخص دیگری برای تماشای آن پولی بپردازد؟
- دیوید، آیا خصوصیتی در کارگردانی وجود دارد که تو هنوز فاقد آن باشی؟
لینچ: پول!
- یعنی یافتن سرمایهگذار تا این حد مشکل است؟
لینچ: نه تا این حد ولی به هر حال پول جزو اولویتهاست.
- این تجربه را در فیلم «جاده مالهالند» داشتی؟
لینچ: در آن فیلم خیر، چون آن را برای تلویزیون ساختم ولی آنها فیلم را نخواستند و بعد از کانال پلاس مبلغی گرفتم و آن را تکمیل کردم. من همیشه به فرانسویها علاقه داشتم چون همیشه از هنر حمایت کردهاند.
آنها به هنر اعتقاد دارند و این بسیار زیباست. اما بر خلاف آنها سیستم استودیویی خلاقیت را له میکند و زمانی که شما کنترلی بر نسخه نهایی فیلمتان ندارید، در واقع یک کارگردان مردهاید.
- آیا تا به حال فیلمی ساختهاید که دخالتی در نسخه نهایی آن نداشته باشید؟
لینچ: بله، فیلم Dune در سال 1984 که به خاطر آن دو بار مردم! یک بار به خاطر عدم دخالت در نسخه نهایی و یک بار وقتی که فیلم نتوانست در گیشه موفق باشد. اما با نام من به عنوان کارگردان بازاریابی شده بود.
- اگر اختیار تام به شما داده شود، یک فیلم استودیویی میسازید؟
لینچ: هنوز نمیتوانم به آنها اعتماد کامل کنم و ترجیح میدهم با بودجه اندک کار کنم ولی آزادی عمل داشته باشم.
استوز: فیلمسازی برای استودیو، مقابله با شیطان است. حتی در زمانی که حق ابراز عقیده در مورد نسخه نهایی را به شما میدهند، شما امکان استفاده از آن را در عمل پیدا نمیکنید.
- چرا سیستم استودیویی دیگر کارایی گذشته را ندارد؟
دایتون: این سیستم هنوز شانس فعالیت را دارد ولی باید خود را با شرایط وفق دهد.درست مثل شرایط دنیای موسیقی در 30سال گذشته.
در آن زمان خوانندگان بزرگ استودیویی علاقهمندان را به استادیومها میکشاندند ولی ناگهان خوانندگان پانک راک به صحنه آمدند و باعث شدند تا ژانر جدیدی در موسیقی مطرح شود که مستقل از استودیوها بود.
اکنون هم ما سایتی مثل یوتیوب را داریم که به آماتورها اجازه میدهد تا فیلمهای خاص را تولید کنند که گرچه با آثار استودیویی فاصله دارد، ولی به هر حال تماشاچی خاص خودش را دارد.
دل تورو: اما نگرانی من از این بابت است که جامعه در رویکرد به این رسانه جدید کمی کند است و عکسالعمل جامعه آماتوری سینماگران به مراتب سریعتر از مخاطبان است.
اما خوشحالم که شرایط مثل قبل نیست که مدیران استودیوها همچون دایناسورها در خیابانها قدم بزنند و احساس خطر نکنند. آنها به دلیل فرم سازماندهی، عکسالعمل کندی نسبت به این پدیده داشتهاند و اکنون این دایناسور خودخواه دچار بحران هویت شده است.
- اگر قرار بود در یک دوره تاریخی دیگر فیلمسازی کنید، کدام دوره را انتخاب میکردید؟
دل تورو: دهه 60. همیشه دوست داشتم در این دوره باشم تا ساختارشکنی کنم!
مایرز: همیشه دوست داشتم یک نویسنده قراردادی در دهههای 30 و 40 بودم.
لینچ: من تقریباً هر دورهای را به جز دهه 70 دوست دارم.
استوز: اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70. البته قبل از جنگهای ستارهای و آروارهها؛ زمانی که همه دوست داشتند فیلم غیرتجاری نگاه کنند.
- کدام صحنه از فیلمهای قدیمی را دوست دارید؟
لینچ: زمانی که گریس کلی و جیمز استوارت راز خانه روبهرویی را در فیلم پنجره عقبی(1954) کشف میکنند.
دلتورو: صحنه بریده شدن چشم در فیلم سگ آندلسی از لوئیس بونوئل(1929).
دایتون: داستین هافمن در کلیسا در فیلم فارغالتحصیل(1967).
استوز: چهار دقیقه آخر فیلم راننده تاکسی(1976).
مایرز: صحنهای در فیلم بزرگ کردن بچه (1938) جایی که کاترین هیپورن تور پروانهگیری را روی سر کری گرانت میگذارد.
فاریس: کل فیلم ناپلئون از آبل گانس (1929) اولین بار که فیلم را در دهه 80 در لسآنجلس دیدم، تقریباً گریهام گرفته بود!
منبع: هالیوود ریپورتر، 10فوریه